مصاحبه با فرمانده شهید محمود دوستانی - گردان بلال

 

بخشی از مصاحبه رادیو دزفول(جمعه دوم اسفند1364 ساعت 9 شب)

با شهید محمود دوستانی دزفولی فرمانده گروهان غواصان بعد از عملیات والفجر8

چند شب قبل از شهادت در منزل شهید غلامرضا عارفیان(عملیات خیبر 1362)

(با حضور آقایان محمدهادی عارفیان، عبدالامیر مطیع رسول و محمدحسین دُرچین)

شهید محمود دوستانی دزفولی :

به خوبي به ياد دارم در 13 بهمن 1364 كه رزمندگان كم كم داشتند خود را براي عملياتي كه بعدها به حماسه والفجر 8 مشهور شد آماده مي كردند ناگهان خبري دلهاي شاد و مشتاق آنهمه بسيجي دزفولي و غير دزفولي را كه به معنويت آن پير عارف (مرحوم آیت الله قاضی امام جمعه دزفول)عادت كرده بودند غم زده كرد .

خبر كوتاه ، اما شكننده بود وآن چيزي نبود جز خبر درگذشت آيت الله قاضي امام جمعه مقاوم و مردمي دزفول.

چند روز قبل از عملیات، گردان بلال ، نماز جماعت و ناهار وحدت با حالی داشت. در روستای خضر در نزدیکی آبادان و در کنار بهمنشیر ، بعد از نماز جماعت ظهر و عصر ، ناهار وحدت را با بچه های گردان خورده بودیم و داشتیم لباس های غواصی را آماده می کردیم . بچه ها با هم شوخی می کردند و جوی صمیمی و شاد داشتیم که ناگهان شهید جمال قانع در حالی که رادیویی در دست داشت به سمت ما آمد.

وقتی به ما رسید با هیجان پرسید : بچه ها خبر را شنیده اید؟ تا این جمله را گفت تمام بچه ها به او خیره شدند و پرسیدند : چه خبر شده ؟ او در آنجا خبری را به ما داد که اصلا در آن زمان، انتظار آن را نداشتیم. او گفت : همین الان رادیو اعلام کرد که آیت الله قاضی فوت کرده است. با گفتن این خبر ، تمام شور و شادی نزدیکی عملیات به غم و اندوه تبدیل شد . غم ، سراپای وجود بچه ها را فرا گرفت . غمِ کسی که برای همه مردم دلسوزی می کرد و برای بچه بسیجی ها یک پدر بود. آن محفل شادی به مجلس غم تبدیل شد و بچه ها همه سکوت کردند در حالی که سرها را از تأثر تکان می دادند، فاتحه خواندند.

اولین سخنان را شهید حمید کیانی گفت : او گفت می دانستم اینطور می شود . قدر این پیرمرد بزرگوار را ندانستیم تا از ما گرفته شد. حمید مثل بقیه بچه ها بسیار ناراحت بود و با همان ناراحتی و از سوز دل ، از بزرگواری آن امام جمعه مهربان و آن پدر خوب دزفولی ها یاد می کرد و بچه ها با سخنان او اشک می ریختند.

آن اجتماع، با اندوه و گریه به پایان رسید و همه بلند شدیم و به محل های استقرار خود در منازل آن روستا آمدیم. به محل گردان که رسیدیم دیدیم بچه های تبلیغات همت کرده و به سرعت ، محل را سیاه پوش کرده اند . در نماز مغرب و عشای آن شب هم یادی از آن پیرمرد نورانی شد و همه بچه ها غرق اندوه و غم بودند .

پس از نماز هم مراسم عزاداری انجام شد و چون در ایام فاطمیه و سالروز شهادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) قرار داشتیم ، با یاد او فردا شب نیز عزاداری باشکوهی برپا شد.

همه بچه ها در سوگ آن پیر دلسوز که برای اسلام و انقلاب و دزفول و از قبل از پیروزی انقلاب تا بعد از آن و در دوران جنگ، زحمت کشیده بود ، دل شکسته بودند . آن شب بود که بچه ها احساس یتیمی کردند و عزاداری را تا دیر وقت طول دادند.

 

مراسم رحلت آیت الله قاضی گذشت تا آنکه شنیدیم پیکر ایشان به خاک سپرده شده است و شهید حمید کیانی همانجا گفت : باید نماز لیله الدفن بخوانیم . او بلند شد و جلوی بچه ها ایستاد . او نماز می خواند و بچه ها تکرار می کردند. آن شب همه با هم نماز لیله الدفن را خواندیم و برای شادی روح آن مرحوم دعا کردیم.

کتاب : مردان دریایی

منبع :وبلاگ چمدان آبی محمد حسین درچین 

http://chamadaneabi.blogfa.com/